محل تبلیغات شما



بوی یلدا را میشنوی؟انتهای خیابان آذر .
باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان . قراری طولانی به بلندای یک شب
شب عشق بازی برگ و برف.
پاییز چمدان به دست ایستاده
عزم رفتن دارد
آسمان بغض میکند .میبارد.خدا هم میداند عروس فصل  ها چقدر دوست داشتنیست دقیقه ای بیشتر مهلت ماندن میدهد
آخرین نگاه بارانی اش را به درختان عریان میدوزد دستی تکان میدهد قدمی برمیدارد سنگین و سرد

کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز. وتمام میشود .

پاییز !!!!!!.رفتنت به خیر سفرت بی خطر


ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد

آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد


(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم
(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم
(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم
(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم
(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم
(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم
(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم


عاقبت خاك شود حسن جمال من و تو،
خوب و بد مي گذرد واي به حال من و تو،
قرعه امروز به نام من و فردا دگري،
مي خورد تير اجل بر پر و بال من و تو،
مال دنيا نشود سد ره مرگ كسي،
گيرم كه كل جهان باشد از آن من و تو،
هر مرد شتربان اویس قرنی نیست،
هر شیشه ی گلرنگ عقیق یمنی نیست،
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد،
هر احمد و محمود رسول مدنی نیست،
بر مرده دلان پند مده خویش میازار،
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست،
جایی که برادر به برادر نکند رحم،
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست.!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها